امشب کسی که خودش هم عین نامش غمگین بود و از عشق سرخ به من آموخت که گاهی انسان میگرید بدون آنکه چشمانش خیس شودو تنها علامت گریه تر شدن چشم نیست و من اندکی بعد از خودم دلتنگ شدم که کسانی که بی چشم خیس گریه میکنند ابری ترند سبک هم نمیشوند، دل و دستشان هم میلرزد اشک هم که نمی ریزند پس خیالشان راحت تر است بنام کاتب کتیبه عشق
گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست
بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست
گفتم که کمی صبر کن و گوش به من ده
گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست
گفتی که کمی فکر خودم باشم و ان وقت
جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست
رفتی و خدا پشت و پناهت به سلامت
بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |